مهمان: خانوم زهرا عموقلی میراخوری، پژوهشگر و فعال اجتماعی در زمینه معلولین موضوع: چالشهای ازدواج افراد دارای آسیب بینایی تاریخ برگزاری: ۱۴۰۱/۰۴/۱۴
-موضوع لایو امروز ما ازدواج افراد نابینا و کم بیناست. قراره معیارهای ازدواج این افراد رو با حضور کارشناسمون بررسی کنیم. موانعی که در این راستا وجود داره، نگرش خانواده و جامعه، توصیه هایی برای ازدواج این افراد و موضوعاتی از این قبیل.
در ابتدا خانم میرآخوری رو معرفی میکنم، ایشون فوق لیسانس مشاوره و از پژوهشگران و نخبگان علمی و ورزشی هستند. افتخاراتی در حوزه ورزش دارند و موضوع پژوهش مورد مطالعه ایشون ازدواج افراد دارای آسیب بینایی هست و به همین خاطر امروز ما خانم میرآخوری عزیز رو در برنامه مون دعوت کردیم و در این راستا ایشون یه کتاب چاپ شده هم دارند. این کتاب توسط نهاد کتابخانه های عمومی کشور برای افراد با آسیب بینایی ضبط شده است. دوستان اگه می خواهند این محتوا رو داشته باشند می تونند با مراجعه به کتابخانه های عمومی نهاد کتابخانه های عمومی کشور فایل صوتی این کتاب رو بگیرند.
خانم میرآخوری عزیز خیلی خوشحال میشم اسم کتابتون رو اینجا بفرمایید.
-خواهش می کنم. اسم کتاب نابینایی و همسریابی هست.
-اگر اجازه بدید با معیارهای ازدواج دخترها و پسرهای نابینا و کم بینا شروع کنیم.
-همونطور که شما می دونید این پژوهش براساس مصاحبه بوده و کاملا به صورت کیفی انجام شده. چندین مرحله این مصاحبه ها مورد بررسی قرار گرفته و نتایج نهایی به این منوال بود:
معیارهای ازدواج برای دخترهای کم بینا و نابینا، می شه گفت که تقریبا همه معیارهاشون در یه طیف بودند و ارجحیتشون بر این مبنا بود که خدمتتون اعلام می کنم:
اولین معیار و اولویت انتخاب برای دخترهای نابینا و کم بینا اینه که اون فردی که انتخاب می کنند حتما باید استقلال مورد نظر رو داشته باشه. استقلال یعنی چی؟ یعنی اینکه اون فرد نابینا از شرایط و امکاناتش برای بهزیستی شخص خودش بتونه استفاده کنه. یعنی بطور مستقل بتونه امور مربوط به رفت و آمد و تمیز و مرتب بودن لباس و مراودات اجتماعی رو انجام بده و نیازمند این نباشه فردی که میخواد بیاد تو زندگیش ، حالا شاید زیاد زیبا نباشه این جمله ولی جمله ای بود که بیان شد، بخواد به نوعی برای زندگیش پرستار بگیره. یعنی با کسی ازدواج کنه که کارهای شخصی اون رو انجام بده. برای مثال خودش بتونه لباسهاشو اتو کنه بپوشه، رفت و آمدشو انجام بده. مورد دیگر، استقلال اقتصادی و اجتماعی هست. حتی آقایون هم این ملاک رو دارند و همین ملاک برای پسران نابینا هم هست.
دومین معیاری که برای دخترهای نابینا و کم بینا مورد توجه پذیرش هست. پذیرشی که از طرف خود اون فرد نابینا و بویژه خانواده فرد نابینا در قبال دختر نابینا و کم بینا هست. باز این ملاک هم از جانب آقایون هم هست، که پذیرش بشن از طرف خانواده دختر و اون حالت ترحم و قیاس وجود نداشته باشه. این قیاس خیلی مهمه. ببینید من نابینا یا کم بینا وقتی که یه کاری رو انجام می دم خیلی از نظر جامعه اشتباهم بُلد می شه. میگن: آخه، طفلک نمی بینه. گناه داره. حالا ولش کنید ندید این اتفاق افتاد. درحالیکه مثلا اگر این خودکار از دست یه فرد بینا بیفته، خیلی راحت برمی داره و باهاش کارش رو می کنه، ولی از دست من نابینا که بیفته می گن: آخی، ندیده. طفلک گناه داره. بذار من بدم دستش. خب این خیلی برای افراد نابینا و کم بینا مهمه که اگر من یه اشتباهی می کنم به چشم یک اشتباه دیده بشه نه ترحم و حالت قیاس و … در نهایت هم بگن ببین ما داریم تو رو تحملت می کنیما. این همه اشتباه و خطا میکنی ما داریم تحملت می کنیم.
معیار دیگری که برای خانمها و آقایون وجود داره و خیلی جالبه، اینه که اون فردی رو که می خوان انتخابش کنند درواقع بتونه فردی باشه که در صحبتها و ارتباطات اجتماعیش و در ارتباط برقرار کردنهاش طبیعی ظاهر بشه و اون شان اجتماعی خودش رو حفظ کنه. این خیلی براشون مهم بود، حالا برای دختر خانمها این مهم بود که اون همسری که می خوان انتخاب کنند از یه تن صدای خیلی جذابی برخوردار باشه یعنی این تن صدا برای دختر نابینا خیلی اهمیت داره که همسرش بتونه اون احساسات و تمایلات درونی خودش رو با تن صداش منتقل کنه.
مورد دیگر بحث ظاهره. فردی که قراره انتخاب بشه ظاهر مناسبی داشته باشه از نظر پذیرش اجتماعی و خوشبو باشه. این ملاک مشترک هست بین خانمها و آقایون. این خوش تیپ، خوش صدا و خوشبو بودنه خیلی برای افراد بویژه نابینا مهمه. برای افراد کم بینا این ملاک یه مقدار کم اهمیتتر می شه، چون اونها یه بخشی از بینایی رو دارند می تونند ارتباط بینایی برقرار کنند و در واقع خوش صدا و خوشبو بودنه یه مقداری از ضرورتش کم می شه.
ملاک دیگر، فردی که قراره مورد انتخاب قرار بگیره پایبند به اصول اخلاقی باشه. به قول معروف اگه یاعلی می گه تا آخرش باشه. خودش هم به این اصول مقید باشه که به همسرش می گه ما با هم یه زندگی رو شروع کردیم و ادامه اش هم با همیم، و بخواد که بر مبنای اون تعهدی که داده زندگی رو ادامه بده.
مورد بعدی که باز این ملاک هم بین دختران و پسران مشترک هست ایجاد ارتباط بین خانواده ها هست. یعنی فرد نابینا و کمبینا بتونه با خانواده همسر تعامل خوبی رو برقرار کنه و توانمندیهای خودش رو به اونها نشون بده. این ملاکهایی بود که بین دخترها و پسرهای نابینا مشترک بود.
معیار دیگری که آقایون مطرح کردند که برای خانمها زیاد هم مهم نبود لطافت پوست و بدن و اندام زیبای خانمه که بتونه اون جذابیته رو برای آقایون بویژه آقایون نابینا داشته باشه.
معیار بعدی برای مرد نابینا، توانمندی هایی هست که یه خانم باید داشته باشه. مثل آشپزی، خانه داری. اگر صاحب فرزندی شدند بتونه از فرزندشون با و یا بدون کمک دیگران مراقبت کنه. اعتماد به نفس رو داشته باشه که بخواد صاحب فرزند بشه و اون آقا از فرزند پروری خانم خیالش راحت باشه. اینها ملاکهایی بودند که در وهله اول خیلی برای آقایون مهم بود.
ملاک دیگر برای آقایون، خانمی که می خواد انتخاب کنه بتونه درکش کنه. این خیلی براشون مهم بود که اگه مرد حرفی می زنه زن بتونه اون رو خوب درک کنه. درک یکی از مواردی بود که خیلی بهش تاکید شده بود، مثل اینکه مرد الان خوشحاله یا ناراحته و یا الان نیاز به حمایت داره رو بتونه از تن صدای همسرش تشخیص بده و تمام ارتباط لمسی نباشه، شنیداری هم باشه. خانمها هم به نوعی به درک همسر و قدرت تحلیل وی اشاره می کنند. درک بالا و قدرت تحلیل همسر رو بهش اشاره کردند که همسرشون بتونه تحلیلگر خوبی باشه. مرد موارد رو بتونه تحلیل کنه و در تصمیمگیریها کمک کنه.
فکر می کنم تا همینجا کفایت می کنه. اگر باز دوستان مطالب بیشتری رو می خواهند در این زمینه بدونند می تونند به کتابی که در این رابطه نوشته شده مراجعه کنند.
– قبل از اینکه به بحث ترس و نگرانی افراد نابینا و کم بینا در ارتباط با ازدواج بپردازیم یکی از مخاطبین این لایو یه سوالی پرسیده که افراد دارای آسیب بینایی خوبه که با افراد بینا ازدواج کنند یا اینکه با سایر معلولیتها مثل معلولین حسی حرکتی؟ نظر شما به عنوان کارشناس چیه؟
-اگر افراد با آسیب بینایی با هم ازدواج کنند به علت اشتراکاتی که باهم دارند خیلی خوب می تونند همدیگرو درک کنند. مثلا یه فرد نابینا با یه فرد کم بینا ازدواج کنه طبق پژوهش و مطالعه ای که من انجام دادم می تونه خوب و اوکی باشه و می تونند همدیگرو خوب درک کنند البته یه فرد نابینا در کنار یه فرد نابینا حتما حمایتهایی رو باید در کنار خودشون داشته باشند. درسته که همدیگرو کامل درک می کنند و اشتراکات زیادی دارند ولی حمایتها باید بیشتر باشه. همچنین افراد نابینا و کم بینا با معلولان جسمی حرکتی یا شنیداری و گفتاری در این موارد خوب خیلی مسائل بیشتر می شه. تفاهمها کمتر میشه. درواقع آسیبها بیشتر می شه. باز ازدواج در میان معلولان جسمی حرکتی با معلولان بینایی رو بیشتر می شه توصیه کرد، ولی معلولان بینایی با معلولان شنوایی خوب مسائلشون بیشتره آسیبهایی که به زندگیشون می رسه بیشتره و این حالت زیاد توصیه نمی شه.
-وارد سرفصل دیگه بشیم با عنوان ترسها و نگرانیهای دخترها و پسرهای نابینا و کم بینا برای ازدواج.
– خیلی سریع وارد این بحث بشم. ببینید ترسهای یک دختر کم بینا در وهله نخست تشدید شدن مسئله بیناییش هست. اینکه اگه من وارد زندگی مشترک بشم آیا این بینایی همین اندازه برام می مونه یا نه، کمتر می شه. خوب این یکی از نگرانی های اولیه هست هم برای خانمها و هم برای آقایون کم بینا.
دومین نگرانی اینه که آیا من از پس زندگی برمیام. از پس خانه داری، فرزندپروری، همسرداری برمیام. من اصلا می تونم خودم رو هدایت کنم در زندگی یا نه.
مورد بعدی قیاسهایی هست که اتفاق می افته. آیا من وارد این خانواده بشم با عروسهای دیگه قیاس می شم. با دختران دیگه قیاس می شم یا نه. برای آقاپسرها هم همینطور. آیا من وارد این خانواده بشم چقدر مورد قیاس قرار می گیرم. چقدر مورد ترحم قرار می گیرم.
همچنین نگرانی در مورد تعهد هست. خوب اوکی این آقا الان منو می پرسته در حد پرستش هستش الان ولی آیا دو سال دیگه هم این اتفاق می افته؟ وقتی که با مسائل بینایی من در زندگی آشنا و مواجه بشه باز منو می پذیره با همین شرایطی که دارم یا الان فقط در حالت عشق و عاشقی هست و این حالت زودگذر هست و دوسال دیگه منو رها می کنه؟
این نگرانی ها از نظر آقایون هم به این منوال هست که آیا من می تونم از پس زندگی و مسائل مالی به خوبی بربیام؟ آیا من می تونم شرایط مالی خودم رو کنترل کنم؟ می تونم تعهدی به این زندگی در سالهای آینده داشته باشم یا نه؟ ترسهاشون از بابت استقلال در زندگی هست. چقدر باید حمایت بشم؟ خانواده چقدر باید منو حمایت کنه؟ جامعه چقدر باید منو حمایت کنه؟ آیا شغل من ثابت هست؟ آیا شغل همسر من ثابت هست؟ ما در آینده چقدر امکانات اقتصادی می تونیم داشته باشیم؟ اصلا می تونیم فرزندی داشته باشیم؟ فرزند ما مثل خودمون می شه یا نمی شه؟ اینها نگرانی هایی هست که بهشون اشاره شد.
-خانم میرآخوری عزیز شما از نگرانیها و ترسهای افراد نابینا و کم بینا گفتید یکی از شرکت کنندگان در این لایو پرسیده آیا بهتر نیست ازدواج نکنیم؟
-خوب اگه تنهایی رو دوست دارید می تونید مجرد بمونید (با لبخند). ولی من به عنوان کسی که سالهاست در این حوزه داره کار می کنه. نظرم اینه که تنهایی اصلا چیز خوبی نیست. ازدواج قشنگه و می تونه منو از اون حالت انزوای درونی خارج کنه و زیبایی های دیگه زندگی رو هم در کنار سختیهاش به من نشون بده. همینطور که ما الان داریم زیباییهای زندگی رو در کنار سختیهاش تجربه می کنیم. این هم اتفاق قشنگی هست که میتونه تجربه بشه.
-خیلی متشکرم. دوستان دوتا سوال پرسیدند یکیش درمورد مسائل خانواده هست با توجه به اینکه ما سرفصل خانواده رو داریم. سوال پرسیدند. وقتی که خانواده ای اصرار داره که فرزند نابینا یا کمبیناش با فرد بینا ازدواج بکنه چه باید کرد؟ و سوال دیگری که یه بزرگواری پرسیده اینه که مشاوران زیادی توصیه می کنند افراد با آسیب بینایی باهم ازدواج نکنند. خانواده ها هم خیلی وقتها این توصیه رو به فرزندان دارای آسیب بینایی شون می کنند. نظر شما چیه؟
-خوب ببینید من خدمتتون عرض کردم افراد با آسیب بینایی اگر هر دو نفر نابینا باشند نیاز به حمایتهای جانبی دارند. خانواده ها می گن خوب من دارم بچه نابینای خودمو ساپورت می کنم چرا باید بیام یه نفر دیگه رو هم ساپورت کنم. چرا باید دلشوره داشته باشم که این دو نفر وقتی باهم هستند. چقدر باید ساپورتشون کنم. چقدر باید حمایت مالی و حمایت معنویشون کنم؟ خانواده ها دنبال این هستند که یه بار مسئولیتی با ازدواج فرزندانشون از دوششون برداشته بشه. طبیعتا ازدواجهای افراد با آسیب بینایی باهم رو ترجیح نمی دهند.
ازدواجهای افراد نابینا و کمبینا رو به سه دسته درونگروهی، میان گروهی و برونگروهی تقسیم می کنیم. ازدواجهای درون گروهی ازدواج افراد با آسیب بینایی باهم هست. ازدواجهای برون گروهی ازدواج افراد با آسیب بینایی با افراد بینا هست. ازدواج بینگروهی نیز ازدواج افراد با آسیب بینایی با افراد با معلولیتهای دیگه هست. خوب خانواده ها ترجیحشون بر این هست که یا ازدواجهای فرزندانشون بین گروهی و یا برون گروهی باشه. این هم به دلیل اینه که می خوان مسئولیتهای خودشون کمتر باشه و به مسئولیتهای قبلیشون چیزی اضافه نشه و با خیال راحت تر دختر یا پسر نابیناشون رو خونه بخت بفرستند.
-شما در ترسها و نگرانی ها به ترس افت دید بعد از ازدواج اشاره کردید، یکی از دوستان تجربه خودش رو با ما به اشتراک گذاشتند. اینجا انجمن حمایت از بیماری های چشمی آرپی در خدمتتون هستیم. بیماری آرپی یه بیماری چشمی پیش رونده هست. بعضی از دوستان هستند که وقتی ازدواج میکنند ممکن هست اصلا مشکل بینایی نداشته باشند و یا مشکل بیناییشون خیلی خفیف باشه. خوب کسی که در طول زندگی مشترک بیناییش کم می شه چه باید بکنه؟ آیا خوبه که اینجا بهش بپردازیم یا در سرفصل مهارتها؟
-فکر می کنم به این بحث مرتبط باشه. ببینید وقتی یه فردی از بیماریش اطلاع داره و مسئله بینایی اش رو پذیرفته که من بیناییم در حال کاهش هست و یا اینکه اصلا بینایی نداره، خوب وقتی این رو می پذیره اونوقت به دنبال کسب مهارتهای لازم برای ادامه زندگیه. ما نمیگیم برای ازدواج، ازدواج یه بخشی از زندگیه. تمام زندگی نیست. پس من باید مسئله خودم رو بپذیرم. در قبالش مهارت کسب کنم برای بهزیستی از اکنون تا وقتی که من زنده هستم، حالا چه در کنار همسر و فرزند و چه بدون همسر و فرزند، چه با مشکلات اقتصادی و چه بدون مشکلات اقتصادی. پس من باید پذیرش داشته باشم مسئله خودم رو و حالا اگه می خوام ازدواج کنم بیام مهارتهایی رو برای ازدواج کسب کنم و اگر نمیخوام ازدواج کنم هم برای ادامه زندگی مهارتهایی رو کسب کنم.
-نکته خیلی خوبی رو بهش اشاره کردید بحث پذیرش، خواه ازدواج کنیم و خواه ازدواج نکرده باشیم، و نکته بعدی اینکه سعی کنیم مهارتهای لازم رو در خودمون بپرورونیم، خواه ازدواج کنیم خواه نه. احتمالا اگر این مهارتها رو کسب کنیم مشکلات کاهش پیدا می کنه.
-دقیقا. اصلا چرا ما مهارتهایی رو کسب کنیم؟ ما می تونیم خالق مهارتهایی باشیم. خوب یه سری مهارتهایی هست که تعریف ، اجرا و تجربه شده هست، ولی یه سری مهارتها هم می تونه خلق بشه براساس شرایط من و شرایط افرادی مثل من. ما میتونیم مهارتهایی رو خلق کنیم برای بهبود زندگی خودمون و دیگران. این می تونه قشنگتر باشه.
-خانم میرآخوری من مسعود طاهریان که نابینام و خانم زهرا میرآخوری که خودش کم بیناست برای یک ازدواج موفق و یه انتخاب خوب بهتره که چه مهارتهایی داشته باشه؟
-من کم بینا به عنوان یک دختر اولین چیزی که باید یاد بگیرم خودآراییه. زیبایی ظاهر، زیبایی کلام، زیبایی اندام، اینها چیزهاییه که دست منه آقای طاهریان، هیچ ربطی به بینایی من نداره. من باید اون وجهه ظاهری، باطنی و اجتماعی خودم رو بتونم اگه کمه ارتقا بدم. اگه ندارم داشته باشم. اینها ربطی به معلولیت نداره. پس یکی از مهارتها خودآرایی از همه جهاته.
دومین نکته مهارتهای زندگی هست. همانطور که میدونید ده دوازده مهارت زندگی داریم. که دوستان تا حدودی باهاش آشنا هستند. خوب برای دختران نابینا و کم بینا یکیش خانه داری هست. یکی همسرداری هست. افراد نابینا وقتی که نمی تونند ببینند باید برن دنبالش و از مشاوران یا سازمانها و مراکز آموزشی ویژه افراد معلول، و یا از دوستان و آشنایان کسب اطلاع کنند و چشم بسته وارد یه رابطه نشن.
اگه قراره در این زندگی فرزندی وجود داشته باشه حتما مهارتهای فرزند پروری رو با بودن مسئله ای که دارند برن فرا بگیرند. این مستلزم حمایتهایی هست که در بخش راهکارها بهش اشاره می شه.
نکته بعدی افزایش مهارت ارتباطی هست. ارتباط بین همسر و همسر، بین من و خانواده همسر، ایجاد ارتباط کردن بین همسر و خانواده خودم، اینها همه می تونه اهمیت داشته باشه.
-به نکات خوبی اشاره کردید. این مهارتها خیلی مرتبطه با معیارهای انتخاب همسر. برای دوستان و بینندگان دوتا خبر دارم. یکی اینکه موسسه آرپی درصدد برگزاری یه سری برنامههای آموزش آشپزی با حضور خانم ظرافت انگیز هست، که تا چند وقت دیگه برنامه هاش آماده و در اختیارتون قرار داده می شه. نکته بعد اینکه در روزنامه ایران سپید که مخصوص افراد با آسیب بینایی چاپ و منتشر می شه و پیج تلگرامی هم داره درباره همین مهارتها مثل خودآرایی و آراستگی ظاهر و مراقبت از نوزاد و … محتواهای آموزشی خیلی خوبی داره که دوستان می تونند بهش مراجعه کنند و ازشون استفاده بکنند.
-خبر خوبی بود.
-بله با توجه به اینکه ما درباره محتواهایی که در لایوهامون صحبت می کنیم مراجعی اگه حضور داشته باشه که دوستان بتونند بهش مراجعه بکنند و چیزی رو یاد بگیرند در طول لایو بهش اشاره می کنیم که دوستان بتونند از اونها هم استفاده بکنند.
خیلی متشکرم. بریم وارد سرفصل چهارم بشیم. نگرش خانواده و جامعه درباره ازدواج افراد دارای آسیب بینایی، چه دختران و چه پسران، چه افراد نابینا و چه افراد کم بینا. یکی از بینندگان خانم این لایو سوالش همین بود که من بخوام ازدواج بکنم خانوادم هی به من فشار میاره که برم با یه فرد بینا ازدواج کنم. من باید چطوری برخورد کنم.
-وقتی که یه همچین فشاری روی یک فرد نابینا و کم بینا هست خوب مسلما شانس ازدواج براش پایین میاد. یعنی اگه شصت هفتاد درصد شانس ازدواج داشته باشه حالا پنج ده درصد میشه. خوب این فرد مجبوره که دیگه انتخاب نکنه انتخاب بشه و با یه سری مسائل و اتفاقات مجبوره که کنار بیاد. مجبور باشه که از یه سری خواسته های خودش دست برداره. درواقع به نوعی انگار تن می ده به این ازدواج. نه اینکه این ازدواج رو انتخاب کنه. خوب این میتونه آسیبزا باشه. مگر اینکه اون فرد مقابل خیلی از درک بالایی برخوردار باشه.خانواده اش پذیرش خوبی داشته باشه و حمایت بشه، و اتفاقاتی از جنس بینایی نخواد این رابطه رو مخدوش و کمرنگ کنه.
باید خانواده رو نسبت به مسائلی که می تونه اتفاق بیافته در آینده آگاه کرد. اگر کیسی هست معرفی بشه و مثال زده بشه. خانواده ها رو آگاه کنند نسبت به شرایط و امکانات دخترشون، و اینکه آیا یه پسر چقدر می تونه از خودگذشتگی و یا عشق و علاقه داشته باشه؟ چقدر می تونه ترحم کنه به دختر این خانواده؟ اصلا خود پسر به کنار، خانواده پسر چقدر می تونه پذیرش داشته باشه و همراه باشه؟ عروسها دامادها، خانواده درجه دو سه چقدر می تونند این دختر رو پذیرش کنند؟ و مورد قیاس قرار ندهند؟ آیا این مسائل رو میتونند تحمل کنند؟ و باهاش کنار بیان. تمام اینها رو باید خانواده باهاش آشنا بشه. من پیشنهادم بر این هست که حتما اینگونه مسائل رو در کارگاههای مشاوره ای در اختیار خانواده ها قرار بدند که این اجبارها رو می گذارند و بدونند که شانس ازدواج فرزند خود رو خیلی تقلیل می دن و این فکر نمیکنم لطف باشه.
-درسته خانواده ها عملا آگاهیشون نسبت به افراد با آسیب بینایی از خود ما نابیناها کمتره. یعنی من نابینا یا شمای کم بینا نسبت به دنیای نابینایی تجربه و دانش بیشتری داریم و خوبه که این دانش رو به خانواده ها منتقل کنیم. کیسهای موفق رو بهشون معرفی کنیم که نگرانیهای اونها هم کمتر شه. چون اونها هم ترس و نگرانی های خاص خودشون رو دارند. وقتی این نگرانی ها کم بشه اونها هم می تونند در این مسیر همراه ما باشند. خیلی متشکرم از توضیحاتتون. درمورد نگرش جامعه و خانواده نکته ای مونده که بفرمایید.
-نگرشها متفاوتند. هم خانواده و هم جامعه یه سری نگرشهای مشترک دارند برخی معتقدند که افراد معلول اصلا نیازی نیست که بخوان ازدواج کنند که حالا این معلولیته بخواد انتشار پیدا بکنه و مخالف ازدواج افراد معلولند. حق ازدواج رو از اینها سلب می کنند، به خاطر حالا شاید قشنگ نباشه بگم به خاطر قطع نسل. برخی دیگر معتقدند که شما حق ازدواج با افراد سالم رو ندارید و اونها هیچ وظیفه ای ندارند که معلولین رو پرستاری و حمایت کنند. شما دارید به بیگاری می کشید همسرتون رو. حالت سوم که خیلی توصیه میشه بین گروهیه افراد نابینا و کم بینا مثلا با افراد جسمی حرکتی. هم خانواده ها و هم جامعه بیشتر تاکیدشون بر اینگونه ازدواجهاست. دسته چهارم از نظرات بر ازدواجهای درون گروهی تاکید می کنه، یعنی ازدواج افراد با آسیب بینایی باهم. اینها معتقدند که چون این افراد خیلی خوب می تونند همدیگرو درک کنند بخاطر اشتراکاتی که دارند می تونند زندگی موفقی کنار هم داشته باشند. عده ای هم که تعدادشون خیلی کمه معتقدند که این افراد بیان با افراد سالم ازدواج کنند که زندگیشون با موفقیت بیشتری همراه باشه.
-نظر شخص شما در این ارتباط چیه؟
-در مجموع بسته به توانمندیهای فرد نابینا و پذیرش خود و خانواده اش فرد نابینا می تونه تصمیم بگیره که چه نوع ازدواجی داشته باشه. من دیدگاه اول رو اصلا قبول ندارم چون همه ما این نیاز و حق رو داریم که ازدواج کنیم.
-یه بزرگواری تجربه خودش درمورد ازدواج رو با ما به اشتراک گذاشته. آقایی هست که با یه خانم بینایی ازدواج کرده متاسفانه الان جدا شده و خانمش هنگامی که از هم جدا شدند گفته من دلم برات سوخته بود که باهات ازدواج کردم. در راستای اون صحبت شما که گفتید به خانواده ها آگاهی بدیم آیا این ازدواج توش ترحم هست یا نیست؟ پرسیدند که کسی که جدا شده از همسرش چه باید بکنه؟
-اول اینکه آقای طاهریان ما همه انسان هستیم و جایزالخطا. همه ما یه سری بخشهای نانوشته و ناخوانده داریم. نانوشته هامون رو باید تجربه کنیم. برای ناخونده هامون باید بیشتر آماده شیم. یه بخشهایی هم هست نوشته شده و خوانده شده ما باید ازشون استفاده کنیم. مثل همین تجربه ای که ایشون داشته تا بتونیم زندگی بهتری رو در آینده هم برای خودمون و هم برای دیگرون رقم بزنیم.
ایشون و افراد امثال ایشون اول از همه باید بدونند که حالا یه اتفاقی افتاده و اینها محکوم به یه تنهایی مادام العمر نیستند. می تونند که از الباقی زندگیشون استفاده کنند با انرژی با شور و هیجان نسبت به زندگی و این شور و شعف رو در خودشون بیشتر کنند بواسطه انتخابی که می تونند داشته باشند. خوب ایشون درسته که یه شکست داشته ولی این تجربه ای هست هم برای خودشون و هم برای دیگران. البته من نمی گم همیشه این اتفاق می افته ولی خوب باید از تجارب ایشون هم استفاده بشه که چرا یه همچین اتفاقی افتاده چه دلایلی وجود داشته چه ناهمخوانی هایی وجود داشته که این اتفاق افتاده. ما داریم خیلی از افرادی رو که بینا با نابینا ازدواج می کنه و الان خیلی هم موفق هستند.
ایشون کاری که باید بکنه اینه که بیاد مهارتهایی که نداشته و منجر به این جدایی شده رو تکمیل یا ایجاد کنه. دوم اینکه انتخابهای متعددی رو در مقابل خودش قرار بده و میون اونها گزینه مناسبتر رو انتخاب کنه.
-یه بزرگواری از تجربه ازدواج خودش با یه فرد جسمی حرکتی گفته اینکه تجربه خیلی موفقی هست و دوتا فرزند هم دارند. اگر وضعیت اقتصادی اجازه بده زندگی، زندگی خوبی خواهد بود.
-بهشون تبریک می گم. انشاالله که سالهای سال شیرین در کنار هم زندگی کنند و لذت ببرند.
-می رسیم به سرفصل آخر، موانع موجود در مسیر ازدواج و توصیه های شما برای ازدواج چیه؟ بزرگواری پرسیده اگر ازدواج کنیم حالمون بعد از ازدواج بهتر می شه؟
-اولین مانعی که برای همه ازدواجها وجود داره موانع مالیه. دومین مانع، مانع مهارتهاست. هرچقدر شما مهارتهای بیشتری رو کسب کنید شما موانعتون برای ازدواج کاهش پیدا می کنه. موانع مالی هم حتی کاهش پیدا می کنه. شما هرچقدر توانمندتر باشید امکانات شغلی و شرایط برای شاغل شدن رو بیشتر دارید. موانع مالیتونم افزایش پیدا می کنه.
اینکه من چه کردم در پانزده بیست سال گذشته که الان توقع داشته باشم وارد بشم به یه برهه جدید از زندگی. اگر هیچ کاری نکردم دختر یا پسر خوب حداقل باید دوسال وقت بگذارید کسب مهارت کنید و بعد به فکر ازدواج بیافتید. نه اینکه بری ازدواج کنی کنار همسرت بعد بگی می خوام مهارت کسب کنم. این خودش یکی از موانعه.
مانع بعدی سختگیری های خانواده هست. خوب خیلی از خانواده ها دوست ندارند که فرزندانشون ازدواجهای درون گروهی داشته باشند.
مانع دیگر جامعه هست که پذیرشش پایینه نسبت به ازدواج افراد نابینا و کم بینا.
مانع دیگر عدم پذیرش ارگانهای مختلف برای انتساب مشاغل مختلف به افراد معلول بویژه نابینایان و کم بینایان هست. این مسئله هم باید حل بشه.
اما درباره راهکارهایی که باید داشته باشیم که موضوع سرفصل آخرمون هست: اولا افراد دارای معلولیت رو در جامعه پنهانشون نکنیم. پنهان سازی خودش پاک کردن مسئله هست و می تونه آسیبزا باشه. این افراد رو در سطح جامعه به هر طریقی که شده واردشون کنیم و نشونشون بدیم. معرفیشون کنیم. افراد موفق رو معرفی کنیم. در فیلمها و سریالهامون افراد معلول موفق رو نشون بدیم نه همش افرادی که منزوی و پرخاشگر و شکستخورده هستند چیزی که همش در فیلمها از معلولیت می بینیم. در وهله اول اینها باید اصلاح بشوند.
در وهله دوم فضاهایی رو فراهم کنیم در سطح جامعه برای حضور افراد دارای معلولیت که بتونند در کنار افراد سالم حضور داشته باشند. یکی از کارای خوبی که امسال ما داشتیم حضور افراد معلول در کنار خانواده هاشون در جشنواره ورزشی در سطح شمیرانات بود. از این دست موارد مثل تورهای مسافرتی، کارگاههای مختلف رو می تونیم داشته باشیم برای حضور افراد معلول، و مهارت آموزی توسط ارگانهای مختلف، مثل بهزیستی، شهرداری و… می تونند راهکارهای خوبی باشند. به علاوه منابع مالی که تخصیص داده می شه به این افراد از جانب دولت و انجیوها، که بتونه تسهیل کننده ازدواج برای افراد دارای معلولیت باشه.
مورد دیگری که من خیلی از اول این لایو هم تاکید کردم و الان هم تاکید می کنم اینکه مهمترین رکن هر اتفاقی پذیرش اون اتفاق هست و کسب مهارت. نکته کلیدی بنده و تحقیق من پذیرش و کسب مهارت هست.
-خیلی ممنون. درباره مسئولیتهای کلان جامعه و ارگانها صحبت کردید. من هم فکر می کنم که ما به عنوان یه فرد دارای آسیب بینایی مسئولیت داریم همانطور که شما گفتید مهارتهامون رو بیشتر بکنیم و روابط اجتماعیمون رو گسترده بکنیم که بتونیم فرصتهای انتخاب بیشتری داشته باشیم. با توجه به اینکه الان زمان داریم من می خوام دوتا سوال ازتون بپرسم. یکی از دوستان پرسیده که آیا دوستی های قبل از ازدواج در مهارت آموزی مهمه؟ یه بزرگوار دیگه هم پرسیده آیا بعد از ازدواج ما حال بهتری داریم؟
– اول سوال دوم رو جواب می دم. حال بهتر بسته به تعریف خودتون داره. حال بهتر یعنی اینکه من کنار طرف مقابلم با بودن طرف مقابلم حالم بهتر بشه. یعنی امید به زندگیم بالا بره. حال بهتر یکی از تعریفهاش بالا رفتن امید به زندگیه. تعریف دیگرش امید به خودم و پذیرش خودم و عشق به خودم باشه. اگر طرف مقابلم کنارم وجود داره آیا من در کنار اون به خودم علاقمند هستم؟ یا نه خودم رو خرج طرف مقابلم می کنم؟ حال خوب یعنی اینکه من اول از همه خودم رو دوست داشته باشم. وقتی خودم رو نگاه می کنم بگم چقدر خوبم. چقدر حالم خوبه. الان چقدر خوشحالم. دوم اینکه امید به زندگی باشه و سوم اینکه من رو به اهدافی که در زندگی دارم نزدیک کرده یا نه؟ فردی که در کنار من هست آیا در جهت اهدافم حمایت می کنه؟ اصلا حمایت می کنه؟ حمایت مالی لزوما منظورم نیستها حمایت همه جانبه، حمایت معنوی و هرچیزی. اصلا آیا اهداف من براش مهم هست. اگر هست انتخاب شما درسته، و اینطوری به حال خوب می رسیم. اگر نه فردی که کنار منه مانع رسیدن به خواسته های من می شه، مانع دوست داشتن خود من توسط خود من می شه، مانع این می شه که من به آینده امیدوار بشم، مثلا می گه آخه این چه زندگی شد. این چه کاری بود که ما با هم ازدواج کردیم. خوب این نمی تونه حال خوب باشه. اگر طرف شما این امکانات رو به شما می ده، این آیتمها رو داره شما به حال خوب خواهید رسید. خیالتون راحت باشه. ضمانت شده هست.
– جسارتا شما در حال خوب فقط نقش طرف مقابل رو گفتید آیا منی که آسیب بینایی دارم برای داشتن حال خوب برای خودم و طرف مقابلم نقشی ندارم؟ یعنی همه رو باید طرف مقابل به عهده بگیره؟
– نه نه. وقتی طرف مقابل من باعث حال خوب در من میشه. این انگار که یه دومینویی هست که به خودش هم برمیگرده و این اتفاقه در تمام جریان زندگی خواهد افتاد. وقتی من حالم خوبه می تونم برای بقیه هم ایجاد حال خوب کنم. نمی تونیم منکر این بشیم که من هم سهمی باید داشته باشم در ایجاد حال خوب در طرف مقابلم، و این بواسطه درک و در واقع وجود در حال هستش. یعنی من هرچقدر درحال باشم و حال رو درک کنم و این باعث حال خوب هم در خودم و هم در طرف مقابلم میشه و این فقط یک جانبه نمیتونه باشه. من شما رو بخوام بخاطر اینکه حال منو خوب کنید خب این چه کاریه من دارم شما رو بردگی می گیرم برای خودم.
-سوال دیگه دوستان اینکه آیا دوستیهای قبل از ازدواج در مهارت آموزی کمک می کنه؟
-ببینید الان من حرفی بزنم همه می گن خانم میرآخوری فلان حرفو زده دوستیهای قبل ازدواجو ترویج کرده، ولی آشنایی های قبل از ازدواج که حالا اسمش رو دوستی یا هرچیز دیگری میشه گذاشت می تونه بویژه برای افراد نابینا و کم بینا مهم باشه. چون یه فرد نابینا هیچ شناختی از فرد دیگه نداره و باید این اتفاقه بیفته البته تا جایی که به افراد آسیب زده نشه. یعنی اگر قرار باشه آسیب روحی و جسمی به فردی زده بشه خیر، اصلا این آشنایی ها برای یک دقیقه هم زیاده. ولی یک زمانی هست که من با شما دارم صحبت می کنم می گی من این خصوصیات رو دارم و شما میاید در کنار این صحبتها یه چیزی رو به من یاد می دی که مورد نیاز من هست. چون شما می بینید که ما باهم اشتراکاتی داریم مثل مسئله بینایی یا هم رشته بودن و یا مثلا زمینه کاریمون شما میای و من رو ارتقا می دی و من هم متقابلا شما رو ارتقا میدم. این خودش خوشاینده. حالا اگر این دوستی و شناخت منجر به ازدواج شد که عالیه ولی اگر هم نشد نباید توقعمون این بوده باشه که همه اینها برای دستیابی به طرف مقابلمون بوده باشه، که اگر نیست حالا من باید بهش توهین کنم و یا بهش آسیب بزنم. اگر این توانمندی رو در خودتون احساس می کنید اگر این درک و شعور در من وجود داره که در کنار طرف مقابلم که باهاش هستم به فکر آسیب زدن نباشم و به فکر فقط به دست آوردن نباشم، این دوستی ها می تونه مفید باشه.
– خیلی ممنون. رسیدیم به آخر لایومون. اگه نکته ای چیزی مونده که بخواهید بهش اشاره کنید بفرمایید.
– راستش من در زمینه کاری که دارم همیشه به دوستان توصیه می کنم خونه نشین نباشند. خودشون رو بپذیرند. وارد جامعه بشن. کسب مهارت کنند. خودشون رو به آب و آتیش بزنند مثل بقیه افراد هیچ فرقی نداره. فرد با آسیب بینایی، بینایی و یا بخشیشو نداره ولی خیلی چیزهای دیگه داره، باید بیاد و کسب مهارت کنه زندگی کنه. من همیشه توصیه ام به دوستان و تمام تلاشم اینه که تا جایی که خودم می تونم دوستان رو تو محیطهای اجتماعی میارم. بهشون فعالیتهایی رو آموزش می دم. شخصا خودم ده سالی هست که این کار رو می کنم. تاثیراتشم خیلی دیدم. دوستانی رو دیدم که با پذیرش خودشون اومدن شاغل شدند و یا حتی شغل ایجاد کردند و افراد دیگه رو زیر پوشش خود قرار دادند. افرادی بودند که بواسطه پذیرش خود تونستند ازدواجهای موفقی داشته باشند. کسایی بودند که هیجده سال کنج خونه نشسته بودند الان خودشون به تنهایی می تونند تردد کنند. فقط پذیرش داشته باشیم و کسب مهارت کنیم. نتوانستن که وجود نداره، ولی اگه می ترسید و این رو در خودتون نمی بینید حتما از مشاوره کمک بگیرید. من هم کنار شما هستم.
– خیلی ممنون. خیلی زحمت کشیدید و مباحث خوبی رو مطرح کردید.