فاطمه مهریخواه
مؤسسهی حمایت از بیماران چشمی آرپی، با هدف آگاهی بخشی در حوزهی افراد دارای آسیب بینایی به جامعه، به صورت پیوسته مصاحبهها، گفتوگوها و نشستهایی را با موضوعات مختلف برگزار میکند. دستیابی به این هدف با همکاری متخصصان حوزههای علوم اجتماعی، فرهنگی، روانشناسی، پزشکی و… ممکن میشود. یکی از کسانی که در این زمینه با مؤسسه همکاری میکند، ابوذر سمیعی، دکترای سیاستگذاری فرهنگی، نویسنده کتاب «فرهنگ تعامل با دانشآموزان دارای معلولیت» و عضو هیأت مدیره مؤسسه آرپی است. سمیعی معتقد است که بیشتر محدودیتهایی که بر سر راه زیست اجتماعی و فردی افراد دارای معلولیت وجود دارد، ناشی از نگرشهای رایج اجتماعی و فرهنگی در جامعه است *در دیدگاه علوم اجتماعی معلولیت چه تعریفی دارد و نگرشهای رایج فرهنگی در این حوزه کداماند؟ ما معلولیت را امری اجتماعی میدانیم و معتقدیم که تمام افراد، ساختارها و نهادها در ناتوان کردن یک فرد دارای نقصان جسمی مقصر و مؤثر هستند. برای رفع مشکلات و محدودیتهای افراد دارای معلولیت، قطعا باید تکتک افراد جامعه در این فرایند حضور داشته باشند. فرایندی که به سیریال یا توانمندسازی مبتنی بر جامعه معروف است. از این حیث، ما وارد نگرشهایی خواهیم شد که در حوزه افراد دارای معلولیت وجود دارد. نگاههایی که به معلولیت وجود دارد، باعث از دست رفتن فرصتهای برابر برای افراد دارای آسیب بینایی شده است. موانع فیزیکی از قبیل عدم مناسبسازی محیط، وجود داربستها، نامناسب بودن حمل و نقل شهری و پیاده روها، باعث میشود که افراد دارای آسیب بینایی به تدریج از خانه خارج نشوند و خانهنشین شوند. چرا که با وجود موانع فیزیکی، جانشان در خطر خواهد بود؛ اما مهمتر از موانع فیزیکی، موانع فرهنگی است. نگرشها و ایستارهایی که در خصوص نابینایان و کم بینایان در اذهان وجود دارد. من به صورت گذرا، میخواهم چند پارادایم را که در خصوص معلولیت و به طور خاص راجع به نابینایی و کم بینایی وجود دارد، مطرح کنم و به این برسیم که چطور ممکن است نگاه جامعه در خصوص افراد دارای معلولیت، به نحوی شکل بگیرد که مانع حضور آنها در جامعه شود. از گذشته چند رویکرد در مورد معلولیت وجود داشته است. اولین رویکرد یا پارادایم، نادیده انگاشتن افراد دارای معلولیت است. دورهای بود که افراد دارای معلولیت را به طرق مختلف از جامعه حذف میکردند. این یک مسأله عادی بود؛ یعنی حق زندگی برای افراد دارای معلولیت قائل نبودند و آنها را به حاشیه میراندند. حتی ارسطو جملهای دارد که میگوید: باید قانونی تصویب شود که افراد دارای معلولیت حق زندگی نداشته باشند. این داستان خیلی طبیعی بوده است و به راحتی این افراد را از بین میبردند. هم زمان با این رویکرد، رویکرد خرافی/اخلاقی را داشتیم. رویکردی که معتقد بود که روح شیطان در افراد دارای معلولیت حلول کرده است و معلولیت عقوبتی برای گناه است. این اعتقاد که معلولیت به عنوان عاملی برای پیشگیری از گناه یا کجروی اتفاق میافتد و هنوز هم در نگاههای بعضاً دینی و اخلاقی میبینیم، باقیمانده از همان نگرش است که کماکان در رسانه هم باز تولید میشود. مثلا در سریالهای تلویزیونی میبینیم که شخصیت منفی داستان دچار معلولیت میشود و از این طریق به عقوبت گناهش میرسد. نشان دادن اینها باعث میشود که به صورت پنهان در ذهن تمام افراد جامعه این وجود داشته باشد که احتمالا این افراد خودشان یا اطرافیانشان گناهی مرتکب شدند. در ادبیات فارسی هم ضرب المثلهایی در همین باره داریم. بعد از این دوران میرسیم به رویکرد پزشکی که در اوایل قرن بیستم شکل گرفت. در این دوران به فرد دارای معلولیت احترام بیشتری گذاشته میشد و او یک فرد ناقص به حساب میآمد که حتما باید به وسیله علم پزشکی اصلاح شود؛ یعنی حتما باید آن فرد اصلاح شود تا بتواند به جامعه برگردد. توان بخشی مبتنی بر پزشکی و مبتنی بر این نگرش این گونه است که حتما باید عضو ناقص فرد ترمیم شود تا بتواند به جامعه برگردد و در آغوش جامعه به فعالیت بپردازد. تمام این دیدگاهها معلولیت را یک امر فردی میدانند؛ یعنی نگاهشان به آن فرد است. چه نگاه اخلاقی، چه نگاه پزشکی و چه نگاه طرد کننده. همگی معلولیت را امری فردی میدانند و خود فرد دارای معلولیت را مسئول رفع مشکلاتش میداند. اینکهگاهی میبینیم افراد دارای معلولیت تبدیل به قهرمان میشوند و تشویق میشوند که خودشان شخصا از موانع عبور کنند، همان نگاه فردی یا پزشکی به افراد دارای معلولیت است. در نگاه پزشکی هم حتما برچسب زنی و جداسازی اتفاق میافتد. در این نگاه شاید به طور مستقیم حذف افراد دارای معلولیت اتفاق نمیافتد؛ اما حذف محترمانه رخ میدهد؛ یعنی مراتب و جایگاههایی وجود دارد برای نگهداری افراد دارای معلولیت. هر اتفاقی که میافتد، میگوییم سازمان بهزیستی مسئول افراد دارای معلولیت است. حتما که سازمان بهزیستی به عنوان یکی از نهادهای تخصصی، این وظیفه را به عهده دارد؛ اما اینکه فقط به این سازمان واگذار شود؛ یعنی جداسازی افراد دارای معلولیت. اینکه دانشآموزان دارای معلولیت را جدا کنیم و آنها را بفرستیم به مدارس خاص، در نتیجه همان نگاه پزشکی است؛ اما رویکرد مد نظر ما، رویکرد اجتماعی است. رویکرد اجتماعی معلولیت را یک مسأله اجتماعی میداند. در نهادها، در افراد، در سازمانها و در قوانین ریشه ناتوانی را باید پیدا کرد. این رویکرد اعتقاد دارد که باید قوانین محدود کننده را برداشت. در این نگاه فرد ارزشمند به شمار میآید و نهادها باید خودشان را با شرایط او وفق دهند. تواناییها و نیازها و موانع افراد دارای معلولیت مشخص شود و راه کارهایی برای آنها ارائه شود. شرایط باید به گونهای باشد که منابع برای عموم افراد در دسترس باشد و افراد دارای معلولیت هم بتوانند از آن بهرهمند شوند. معلولیت یک تنوع اجتماعی به حساب میآید. همان طور که ممکن است قد انسان کوتاه یا بلند باشد و رنگ پوست متفاوتی داشته باشد، ممکن است به لحاظ جسمی هم متفاوت باشد و این موضوع نباید باعث شود که فرد فرصتهای رشد را از دست بدهد. * این نگرشها چه تأثیری در جنبههای مختلف زندگی، به طور خاص اشتغال افراد دارای معلولیت دارد؟ طبیعتا اشتغال موضوع پر اهمیتی برای تمام مردم است. جنبههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و روانی دارد که زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. همچنین بین اشتغال و توانمندی هم رابطه مستقیمی وجود دارد و دو سویه است؛ یعنی کسی که میخواهد شغلی داشته باشد، حتما باید از میزانی از توانمندی بهرهمند باشد و اگر شاغل شود، توانمندیش مجددا به واسطه آموزشهایی که در دوران اشتغال میبیند و بهرهمندیهای اقتصادی و افزایش اعتماد به نفسی که در نتیجه اشتغال در او به وجود میآید، تقویت میشود. این موضوعی است که برای عموم مردم صادق است؛ اما برای افراد دارای معلولیت، به طور خاص نابینایان و کم بینایان، از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چراکه فرصتهای برابر برای نابینایان و کم بینایان در جامعه وجود نداشته و ندارد که توانمند شوند. این نابرابری فرصتها در همه مراحل زندگی نابینایان و کمبینایان وجود دارد. آموزش، دسترسی به منابع، تفریح و به طور خاص اشتغال. برای نمونه وقتی میخواهند آزمون استخدامی برگزار کنند، شرط سلامت جسمی میگذارند؛ در صورتی که ممکن است کاری که قرار است انجام دهند، ارتباطی با سلامت جسمی نداشته باشد. ما یک دورهای درگیری زیادی با آموزش و پرورش داشتیم در مورد اینکه چرا اجازه نمیدهید افراد نابینا یا افراد دارای معلولیت معلم شوند. به یاد دارم که آقای حاجی بابایی یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش گفته بود من فرد دارای معلولیت را سر کلاس نمیفرستم. چرا که باعث افسردگی دانشآموزان میشود. این یک نگاه محدود کننده و جدا کنندهای است و قوانینی هم بر مبنای این نگاه تصویب شده است و اجازه نمیدهد افراد دارای معلولیت وارد بازار کار شوند و به اشتغال دسترسی داشته باشند. * نهادهای مؤثر در رفع این موانع کداماند؟ شما عملکرد این نهادها را چطور ارزیابی میکنید؟ نهادهای اجتماعی برای رفع این موانع ایجاد شده یا وجود دارد. قانون نهادهایی مثل آموزش و پرورش، بهزیستی و سازمانهایی که متولی فرهنگسازی هستند را برای این کار در نظر گرفته است؛ اما این امر به طور تمام و کمال به انجام نرسیده و موانع همچنان وجود دارد. انتظاری که ما برای حضور دانشآموزان نابینا و کم بینا در عموم مدارس داشتیم، در آموزش و پرورش محقق نشده است. صحبت و گفتوگو در خصوص معلولیت برای عموم دانشآموزان و همچنین دانشجویان که این هم خیلی در برنامههای درسی آموزش و پرورش و وزارت علوم وجود نداشته است. متولی دیگر سازمان بهزیستی است که مسئول رفع برخی موانع، چه فرهنگی و چه فیزیکی بوده است؛ اما تجربۀ ما نشان داده که این سازمان هم آن طور که باید، عمل نکرده است. حتما در سالهای اخیر اقداماتی انجام شده؛ اما تغییر قابل توجهی ایجاد نشده است. * رفع موانع فرهنگی و فیزیکی و ایجاد فرصتهای برابر اجتماعی برای افراد دارای معلولیت، چه تأثیری در کلیت جامعه خواهد داشت؟ بیشتر مسائلی که امروز راجع به آنها صحبت شد، به این دلیل است که نگاه اجتماعی به معلولیت وجود ندارد. در نگاه اجتماعی فرصتهای برابر برای تمام افراد وجود دارد. تمام افراد میتوانند در جامعه حضور داشته باشند، از جمله افراد دارای معلولیت و دسترسپذیری موجب میشود که افراد بتوانند توانمند شوند و اشتغال داشته باشند. ما بحث یونیورسال دیزاین را داریم که بر اساس آن در همه جا باید تمام افراد در نظر گرفته شوند تا بتوانند از خدماتی که ارائه میشود، بهره ببرند. به هر حال هنگامی که برای افراد دارای معلولیت و به طور خاص نابینایان و کم بینایان شغل فراهم میشود، در وهله اول توسعه پایدار اتفاق میافتد، توسعۀ همه جانبه که به نفع تمام جامعه است. به هر حال ۱ تا ۱.۵ درصد جامعه را افراد نابینا و کم بینا تشکیل میدهند. حضور این افراد در جامعه و بهره گرفتن از آنها مسلما به توسعه اجتماعی و اقتصادی کمک میکند. توسعه پایدار بدون حضور تمام اقشار در جامعه امکانپذیر نیست.
آنچه منجر به ناتوانی افراد نابینا و کم بینا میشود، نه نقصان جسمی که محدودیتهای فیزیکی و فرهنگی است.